زندگینامه شهید جان علی دلاور اومالي

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

جان علی دلاور اومالي سال 1338 در روستای اومال دیده به جهان گشود.

در اغوش گرم پدر و مادر ،بزرگ شد.در سن هفت سالگی مشغول تحصیل شد.دوره شش ساله ابتدائی را در روستای اومال گذراند و سال ششم ابتدایی را در دبستان نکهت شهرستان نکا طی کرد.

دوره راهنمایی را نیز در نکا گذراند.و دوره دبیرستان را در هنرستان فنی بهشهر گذراند.در سال 1357 که مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند ایران بوده به سربازی اعزام شد که در طی اموزش نظامی به دستور امام از پادگان فرار نمود.تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب به دستور امام خمینی دوباره به خدمت سربازی رفت و در سال 1358 خدمت سربازی را به پایان رسانید.

در سال1360 به دستور امام خمینی که فرمان تشکیل بسیج را صادر کرده بود ، ایشان و شهید ساعی و شهید احمدی اولین افرادی بودند که جهت اموزش بسیج به پادگان منجیل اعزام شدند.شهید دلاور در جبهه های حق علیه باطل به عنوان فرمانده گردان حماسه ها افرید و سرانجام در بعد از ظهر روز بیست و هشت صفر 1402 قمری که مصادف با شهادت پیامبر اکرم {ص}برابر 5/10/1360 در غرب کشور در منطقه گیلانغرب {شیاه کوه}در عملیات مطلع الفجر به درجه رفیع شهادت نائل امد.

شهید به هیچ وجه در برابر ظلم و زور تسلیم نمیشد.در مقابل ستم ایستادگی میکرد و فردی مهربان و دلسوز بود. قسمتي از وصیت نامه شهیدمن به جبهه امده ام تا ندای«هل من ناصر ینصرنی»امام عزیز لبیک بگویم ،ما رزمندگان در عمل میخواهیم ثابت کنیم مثل مردم کوفه نیستیم که امامشان را تنهاگذاشتند.ولی ما امام خود را تنها نخواهیم گذاشت.به خواهرم وصیت میکنم که در شهادت من صبر زینب گونه داشته باشد.

زندگینامه شهید محمدعلی رجایی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

سال ۱۳۱۲ در قزوین به دنیا آمد. پدرش پیشه‌ور بود و در بازار قزوین به کسب خرازی اشتغال داشت.

پدرش را در ۴ سالگی از دست داده بود. برادرش که ۱۰ سال بزرگتر از او بود بیرون از خانه کار می‌کرد. و مادرش از صبح تا شب پنبه پاک می‌کرد و فندق و گردو و بادام می‌شکست. بیش‌تر اوقات دست‌هایش به خاطر فشار زیاد ترک بر می‌داشت. محمد علی وقتی از مدرسه به خانه بر می‌گشت در کارها به مادرش کمک می‌کرد. در ۱۳ سالگی کلاس ششم ابتدایی را تمام کرد و به خاطر اینکه قزوین از لحاظ اقتصادی وضعیت خوبی نداشت راهی تهران شد. برادرش از مدتی پیش به تهران آمده بود.

ابتدا در بازار آهن فروشان مشغول به کار شد و به علت سنگینی کار چندی بعد به دستفروشی روی آورد. محمدعلی بعد از دستفروشی دوباره به بازار تهران برگشت و در چند حجره به شاگردی پرداخت در جاهایی که به باورها و اعتقادش اهانت می‌شد کار نمی‌کرد. در سال ۱۳۳۰ نیروی هوایی جوانانی را که مدرک ششم ابتدایی داشتند با درجه‌ی گروهبانی استخدام می‌کرد. رجایی داوطلب خدمت در این نیرو شد. سه ماه از دوره‌ی آموزشی گروهبانی را گذرانده‌ بود که گروه فدائیان اسلام را شناخت و در جلسات این گروه شرکت کرد و همکاریش با اعضای این گروه مبارز آغاز شد. شعار فدائیان اسلام این بود که «همه کار و همه چیز برای خدا» و «اسلام برتر از همه چیز است و هیچ برتر از اسلام نیست». رجایی به فدائیان اسلام پیوست. در کلاس‌های شبانه‌ای که وابسته به «مرکز تعلیمات جامعه‌ی اسلامی» بود شرکت می‌کرد. رجایی پس از طی دوره‌ی آموزشی و دریافت درجه‌ی گروهبانی در کنار کار به تحصیل ادامه داد و درسال ۱۳۳۲ دیپلم گرفت.

رجایی چون در شهریور ماه دیپلم گرفته بود نمی‌توانست در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کند راهی بیجار شد و در دبیرستانی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد. با تمام شدن سال تحصیلی، به تهران بازگشت و در دانشسرای عالی تربیت بدنی معلم به تحصیل پرداخت. بعد به دانشسرای عالی رفت. پس از ۲ سال لیسانس ریاضی گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد. ابتدا به ملایر رفت اما با رئیس آموزش‌ و پرورش اختلاف پیدا کرد و بعد به خوانسار رفت و مشغول تدریس شد و یک سال را با موفقیت گذراند سال تحصیلی به پایان رسید و رجایی به تهران برگشت و در دوره‌ی فوق‌لیسانس در رشته‌ی آمار مشغول به تحصیل شد و اوقات بیکاری در مدرسه‌ی کمال تدریس می‌کرد.

در سال ۱۳۱۴ تصمیم گرفت با دختر یکی از بستگانش ازدواج کند. در آن موقع ۲۸ ساله بود. این بود که پیشنهاد ازدواج با او را پذیرفت و بعد از ۶ ماه زندگی مشترک خود را آغاز کردند. هفت ماه بعد از ازدواجشان به ماجرای دستگیری رجایی در اردیبهشت ماه ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. سال ۱۳۵۶ از راه رسید و رجایی هم چنان در سلولهای نمناک و تاریک کمیته‌ی‌ مشترک ضد خرابکاری صبح را به شب و شب را به صبح می‌دوخت. رجایی در زندان به تبیین مفاهیم والایی چون صبر، دعا، تقوا و توبه در قرآن پرداخت و آ‌نها را در اختیار دیگران قرار داد.

سرانجام در روز عید غدیر آبان ماه ۱۳۵۷ از زندان آزادشد. در آن روزها موج مبارزه‌ی مردم علیه رژیم شاه به طرز بی‌سابقه‌ای گسترش یافته بود. همسر و فرزندانش با دیدن اواشک شادی ریختند. رجایی بلافاصله با تأسیس انجمن اسلامی معلمان مبارز، به مبارزه علیه رژیم پرداخت. وقتی شاه از ایران فرار کرد رجایی به عضویت «کمیته استقبال» درآمد، و در کنار دیگر مبارزان مهیای ورود امام شد. و در روز ۲۲ بهمن پایه‌های پوسیده‌ی رژیم توسط امام خمینی(ره) فرو ریخت. پس از گذشت چند ماهی از انقلاب رجایی ابتدا به کفالت وزارت و سپس به سمت وزیر آموزش و پرورش منصوب شد.

در ۲ فروردین ماه ۱۳۵۹ با یک میلیون و دویست و نه هزار و دوازده رأی به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس شورای اسلامی (به پیشنهاد آقای رفسنجانی) راه یافت. روز یکشنبه ۱۹ مرداد در ۳۲ جلسه مجلس شورای اسلامی، نامه‌ی بنی صدر بر معرفی رجایی به عنوان نخست وزیر قرائت شد و فردای آن روز مجلس با ۱۵۳ رأی موافق و ۲۴ رأی مخالف و ۱۹ رأی ممتنع به رجایی رأی اعتماد داد.

بعد از آن محمد علی رجایی با رأی مردم به ریاست جمهوری برگزیده شد و روز ۱۱ مرداد ماه ۱۳۶۰ حضرت امام خمینی رأی ملت را به ایشان تنفیذ کردند

رجایی تا آخرین روز عمر خود درخانه‌ای قدیمی که به آن کلنگی می‌گویند زندگی کرد. ۲ دست لباس بیشتر نداشت. ساعت۳۰/۲ عصر روز ۸ شهریور از اتاق کارش خارج شد. راننده فکر کرد که می‌خواهد به خارج از ساختمان ریاست جمهوری برود به دنبالش رفت. در ساعت ۳ عصر صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست‌وزیری برخاست. همه نگران رجایی و باهنر بودند. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکرسوخته‌ی شهید رجایی را شناسایی کرد. با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر مردم به خیابان‌ها ریختند و ایران در سوگ رئیس جمهور و نخست وزیر خود فرو رفت و مردم با سر دادن شعار«رجایی، رجایی، راهت ادامه دارد!» پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.

زندگینامه شهید مرتضی مطهری

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

سيزدهم بهمن ماه سال 1298 فريمان ميزبان نوزادي شد كه او را مر تضي ناميدند.

سيزده سال بعد مرتضي طلبه حوزه علميه شد و در سال 1316 براي ادامه تحصيل علوم ديني به قم مراجعت كرد و در محضر درس اساتيدي چون امام خميني (ره)، آيت الله العظمي بروجردي و علامه سيد محمد حسين طباطبايي شركت نمود.

سال 1331 بود كه به تهران مهاجرت كرد و شروع به تدريس در دانشكده معقول و منقو ل (الهيات و معارف اسلامي) دانشگاه تهران نمود و در همان زمان به همكاري با مجامع اسلامي وكانونهاي مذهبي پرداخت. در پانزدهم خرداد ماه 42 دستگير و راهي زندان شد و يكسال پس از آن به صلاحديد امام خمينی (ره) با جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي آغاز به همكاري نمود.

پس از چندي حسينيه ارشاد تهران را تأسيس كرد كه گام مؤثري درجهت جذب و سازماندهي جوانان بود. در سال 1348 به دليل انتشار اعلاميه اي مبني بر جمع آوري كمك به آوارگان فلسطين راهي زندان شد.

سال 1354 بود كه رژيم به دليل احساس خطري كه از جانب شهيدمطهري مي نمود ايشان را ممنوع المنبر اعلام كرد. دو سال بعد در سال 1356 استاد اقدام به پايه گذاري جامعه روحانيت مبارز تهران نمود. در سا ل 1357 در سفري به پاريس مسؤوليت تشكيل شوراي انقلاب از سوي امام (ره) به ايشان واگذار شد. او كه پاره تن امام بود در ارديبهشت ماه 1358 پس از سالها تلاش در جهت اعتلاي كلمه الله به دست گروه فرقان به شهادت رسيد.

نامش بلند و يادش جاودان

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی در سال 1326 شمسی در شهر ری دیده به جهان گشود .

بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی و اخذ دیپلم، موفق به گرفتن فوق لیسانس معماری از دانشكده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شده و قبل از انقلاب شكوهمند اسلامی، در زمینه ی ادبیات مطالعاتی انجام داد . بعد از پیروزی انقلاب و تشكیل جهاد سازندگی به فرمان امام خمینی قدس سره، در سال 1358 به فعالیت در جهاد سازندگی مشغول شد و جهت مرتفع ساختن مشكلات روستاییان به روستاها عزیمت كرد؛ اما از مشاهده ی ظلم و ستمی كه به این قشر از جامعهاز طرف رژیم سابق وارد شده بود، بنا به ضرورت به سوی فیلم سازی برای جهاد سازندگی كشانده شد و اولین كار خود را در مجموعه ی تلویزیونیِ » خان گَزیده ها» كه در ارتباط با غائله خسرو قشقایی بود، به تصویر كشاند .

سال بعد به عنوان نماینده ی جهاد سازندگی به گروه تلویزیونی جهاد پیوست و مجموعه ی فیلم های «روایت فتح» را كه خلقتی زیبا از هنر به یاد ماندنی رزمندگان اسلام بود، به یادگار گذاشت.

شهید هنرمند بیش از صد فیلم مستند را تدوین و كارگردانی كرد. (یك قسمت از سیل خوزستان، قسمتی از مزد جهاد شهادت، یك قسمت از فراق یار، یك قسمت از دیار فراموش شده ی بشاگرد و هفتاد قسمت روایت فتح .)

شهید آوینی از سال 1367 تا پایان جنگ به فعالیت در حوزه ی هنری پرداخت و تا سال 1370 علاوه بر سر دبیری ماهنامه ی سوره و نشریات وابسته ی به آن، مسؤولیت واحد تلویزیونی را نیز به عهده داشت . كتاب آیینه ی جادوی او (حاوی مجموعه مقالات سینمایی) نشان داد كه بر خلاف بسیاری از مدعیان،حرف های اساسی و جهان بینی و نگرشی قوام یافته و سامان مند نسبت به سینما دارد .

شهید آوینی از سال 1371 با تأكید مقام معظم رهبری فعالیت دوباره ای را در جهت ساختِ سری جدید روایت فتح آغاز كرد و همزمان با فعالیت گروه های تفحص جهت كشف و شناسایی پیكرهای شهیدان، تصاویر جدید «روایت فتح» را جهت بازگویی حقانیت این شهیدان و بیان مظلومیت آن ها ضبط كرد و سرانجام نیز در 20 فروردین 1372 در همین مسیر به شهادت نایل شد و در جوار شهیدانی كه سال ها در فراقشان،برایشان مرثیه می خواند و در وصلشان لحظه شماری می كرد، آرمید .

شهید آوینی به جوار مولایش حسین« علیه السلام» و ولی امرش امام خمینی« قدس سره» پیوست تا راه و رسم شهادت را بسته نپنداریم. پیكر پاك شهید در 22 فروردین با حضور مقام معظم رهبری و گروهی از مسؤولان كشور و هنرمندان متعهد تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرا علیه السلام به خاك سپرده شد .

زندگینامه شهید هادی فضلی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

آخرين روزهاي زمستان سال 1341 در حال سپري شدن بود که تولد کودکي از نسل خورشيد، گرمابخش روزگار يخ زده ی ستمشاهی شد.

کودکي و نوجواني‌اش را در زادگاهش "مريانج" سپري کرد.ا و توانست تحصیلاتش را تا مقطع راهنمايي به انجام رساند,مقطعی که آن روزبیشتر بچه ها در روستاهای ایران نمی توانستند تا آن مرحله تحصیل کنند. در دورانی که مردم ایران سالهای پایانی مبارزه ی طولانی خود را با رژیم فاسد پهلوی طی می کردند,او با نهضت وشخصیت امام خمینی (ره)آشنا شد و مشتاقانه به نهضت عاشورايي امام خميني (ره) پیوست و از آن پس از مریدان این مرد بزرگ شد.

هادی از هیچ کوششی برای پیروزی انقلاب اسلامی فرو گذار نبود,او با وجود سن کم در مبارزات خیابانی حضور داشت ودر سازماندهی و انسجام بخشی مبارزات مردم در مریانج تلاش می کرد.

با پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت بسیج در آمد تا درتحقق خواسته ی معمار کبیر انقلاب اسلامی که وجود ارتش بيست ميليوني درایران است سهیم باشد.او پس از عضویت در بسیج تلاشهای زیادی برای انسجام واعتلای این نهاد در مریانج متحمل شد.

اعتقاد داشت برای استحکام پايه‌هاي نظام جمهوري اسلامي باید شبانه روز تلاش ‌کرد. جنگ که شروع شد به جبهه عزيمت کرد. اوبا پيوستن به واحد اطلاعات و عمليات لشکر32 انصارالحسين(ع) نشان داد برای پیروزی اسلام,حاضر است سخت ترین وحساس ترین کارها را قبول کند

مأموريت‌هاي دشوار و طاقت فرسايي را به انجام رساند و همراه با ياران دلير خود,با نفوذ به عمق جبهه دشمن و کیلومترها ورود به خاک دشمن, شناسايي‌هاي را انجام داد و ناممکن هایی را ممکن ساخت که با تفکرات مادی قابل باور نیست.

در طول دوران افتخار آمیز دفاع مقدس لباس رزم و جهاد را از تن بيرون نکرد ,روزی که به جبهه رفت تا 20روز مانده به پایان جنگ مردان در جبهه ماند تا رسالت تاریخی خود را به انجام رساند. بارها مجروح شد و سخت تر از آن زخم فراق بسياري از دوستانش را به‌جان خريد و صبورانه در راه خدا مقاومت کرد تا آنکه سرانجام در روز هفتم مرداد ماه سال 1367 در جبهه اسلام‌آباد غرب ودر حالی که مسئوليت فرماندهی اطلاعات وعملیات تیپ سوم لشکر32انصارالحسین(ع) را به عهده داشت ,به شهادت رسید.

زندگینامه شهید مصیب مجیدی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

سال 1339 در روستاي "دره مراد بيگ "در استان همدان به دنيا آمد. اودر خانواده‌اي مذهبي و معتقد به اسلام بزرگ شد به گو نه ای که ازکودکی عشق به اسلام و ولايت پذیری از پیامبررحمت(ص) وائمه اطهار (ع) در وجودش موج می زد.

کودکي را که پشت سر گذاشت,تحصيلات ابتدايي را شروع کرد باموفقیت در این دوره ,وارد مقطع تحصیلات راهنمایی شد. دراین دوره هم یکی از دانش آموزان شاخص بود. در مدرسه راهنمایی بود که او با شخصیت امام خمینی (ره)و نهضت الهی او بر علیه حکومت پهلوی آشنا شد.ازآن لحظه به بعد او هیچگاه از مبارزات و وقايع پر شور انقلاب کنار نبود. با سن کمی که داشت در تظاهرات و مبارزاتی آن روز مردم ایران خیابان به خیابان وکوچه به کوچه برعليه طاغوت داشتند,شرکت مي‌کرد .

مخالف هرنوع بی برنامگی و بی نظمی بود ,به دیدارآیت الله مدني,روحانی بزرگی که بعد از انقلاب توسط منافقین ترورو به شهادت رسید می رفت و خطي و مشي مبارزه ودستورات لازم را از او مي‌گرفت تا هم خودش بداند که باید چگونه مبارزه کند وهم با انتقال دستورات ایشان به دیگران,به خصوص هم کلاسی هایش,مبارزات مردمی را بایک سازماندهی مناسب و حساب شده پیش ببرد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامی نیز ازپا ننشست و در وسط میدان حضور داشت. با شروع جنگ تحميلي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست وهمراه با پاسداران دیگرعازم جبهه شد تا فریضه الهی جهاد را انجام دهد. مصيب مجیدی در جبهه لياقت و شجاعت زیادی از خود نشان ‌داد . روزی که وارد جبهه شد بیست سال داشت اما کارهایی که انجام می داد و نظراتی که ارائه می داد,او را مانند یک افسر آموزش دیده وبا تجربه مطرح می ساخت.فرماندهان لشکر انصارالحسین(ع) که از همرزمان دوره ی مبارزات انقلابی او بودند,مدیریت وشجاعت او را در آن روزها دیده بودند.

او در جبهه مسئولیتهایی را پذیرفت و با هدایت نیروهای سپاه وبسیج ضربات خردکننده ای را به دشمن وارد کرد. بار ها مجروح شد اما مجروحیتها خللی در عزم الهی او ایجاد نکردند,بعد از هر بار مجروحیت وبدون اینکه منتظر بهبودی کامل باشد دوباره راهی جبهه می شد.

بعد از تشکيل واحد اطلاعات و عمليات درلشکر32 انصار الحسين (ع) به سمت جانشيني اين واحد منصوب شد. سمتی یکی از حساس ترین وسخت ترین پستهای نظامی است. او در اين سمت خدمات ارزشمندی به عمل آورد. بااینکه فرمانده بود اما با نفوذ به عمق جبهه دشمن اطلاعات کسب می کرد ,اطلاعاتی که پایه واساس پیروزی های نیروهای ایرانی در دفاع مقدس بود.مصیب به کسب اطلاعات از دشمن اکتفا نمی کرد.او پس از شناسایی و جمع آوری اطلاعات در هنگام عملیات نیز به یاری نیروهای رزمنده می رفت وبا هدایت وفرماندهی تعدادی از نیروها ,به نبرد با دشمن می پرداخت,کاری که تمام فرماندهان بخشهای غیر رزمی در یگانهای سپاه در زمان دفاع مقدس انجام می دادند.

مصيب مجيدي سرانجام به عهدو پیمانی که با خدای خود بسته بود, وفا کرد و در بیست وششم اسفند 1364 در عمليات ظفرمند والفجر 8 سر و جانش را فداي معشوق کرد و به ديدار دوست پر کشيد.

زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

در مسير زندگي

مجالي براي فكر كردن

محمد ابراهيم همت در دوازدهم فروردين سال 1334 در شهرضا به دنیا آمد . در همان شهر ، كودكي و نوجوانيش را با تحصيل گذراند و در سال 1352 ديپلم گرفت و در همان سال هم وارد دانشسراي عالي اصفهان شد . با مدرك فوق ديپلم به خدمت سربازي رفت ؛ اما او را سرپرست آشپزخانه كردند . فرصت خوبي براي او فراهم آمده بود تا با افكارانقلابي و ديني آشنا شود و با برخي از انقلابيون ارتباط برقرار كند.

سربازيش كه تمام شد ، به شهرضا بازگشت و معلم روستا شد . گوشه و كنار ، حرفهاي نيش دار او به گوش حكومت رسيد و خبر اخطار ساواك در پرونده تازه گشوده اش ، ثبت گرديد .

پايش كه به شهر قم باز شد و با علما نشست و برخاست كرد ، ديگر فقط يك معلم نبود ؛ بلكه در مساجد و محافل خصوصي هم سخنراني مي كرد و همين ، ساواك را به تعقيب او كشاند .

محمد ابراهيم ، از شهرضا فرار كرد ؛ فيروزآباد فارس ، ياسوج ، دوگنبدان و اهواز گريزگاه هاي او بود . از مناطق محروم تا پاوه موج انقلاب كه بالا گرفت ، تاب غربت نياورد و به شهرضا بازگشت و سازمان دهي تظاهرات مردمي را بر عهده گرفت . در پايان يكي از راهپيمايي ها ، قطعنامه آن را قرائت كرد و شايع شد كه حكم اعدامش را صادر كرده اند و همين مسأله ، او را تا روز پيروزي انقلاب در مخفي گاه ها نگه داشت .

او پس از پيروزي انقلاب ، كميته انقلاب اسلامي شهرضا را تشكيل داد . در سال 1358 با كمك دوستانش سپاه شهرضا را پايه گذاري كرد . در اواخر همين سال به عنوان معلم ، در مناطق محروم كشورحضور يافت . به جهت سوابق فرهنگي به مسئوليت روابط عمومي و تبليغات سپاه در پاوه منصوب شد و به كمك بسيجي هاي كُرد ، نشريه اي به نام « پيام پاوه » را راه انداخت

چندي بعد مسئوليت سپاه پاوه به او سپرده شد . فاتح خيبر بود و مالك اشتر در دي ماه 1360 ازدواج كرد و به خوزستان رفت تا در سازمان دهي و آموزش يگان هاي رزمي سپاه در جنوب ، همکاري كند . در آنجا در كنار حاج احمد متوسليان و حاج محمود شهبازي تيپ 27 محمدرسول الله را پايه گذاري كرد.

او در عمليات بيت المقدس در آزاد سازي خرمشهر ، سهم بسزايي را ايفا نمود .حاج احمد كه به لبنان رفت كمي بعد ، تيپ به لشگر 27 محمدرسول الله ارتقاء يافت و عمليات هاي رمضان ، محرم ، والفجر مقدماتي و والفجر يك تا شش را فرماندهي كرد . لشكر 27 ، در عمليات خيبر ، جزاير مجنون و طلائيه را تصرف كرد و مقاومت مثال زدني را در تهاجم بي امان دشمن بر تاريخ دفاع مقدس رقم زد .

روز 24 اسفند سال 62 در حاليکه به همراه معاون خود اكبر زجاجي با موتورسيكلت براي بررسي جبهه نبرد به خطوط مقدم جزاير مجنون مي رفت ، خمپاره اي نگاه منتظرش را در آسمان شهادت سامان بخشيد .

زندگینامه شهید مصطفی چمران

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

در مسير زندگي

تك سوار وادي خلوص

در سال 1311 در شهر مقدس قم به دنيا آمد . دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي رادر تهران گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز دبيرستان البرز ، به دانشكده فني راه يافت .

در سال 1336 با احراز رتبه اول در دانشكده فني دانشگاه تهران در رشته الكترونيك فارغ التحصيل شد. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به آمريكااعزام شد .

پس از تحقيقات علمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان دردانشگاه بركلي كاليفرنيا ، با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسماگرديد .

در سال 1342 پس از قيام خونين 15 خرداد ، در اقدامي جسورانه و در حالي كه مي توانست به عنوان يكي از بزرگترين دانشمندان جهان داراي يك زندگي كاملاً مرفه در آمريكا باشد ؛ اما به جهت احساس تكليف در مقابل دين خود ، رهسپار مصر شد . در آن جا به مدت دو سال ، سخت ترين دوره هاي چريكي و جنگ هاي پارتيزاني را آموخت و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره انتخاب شد.

در سال 1350 جهت ايجاد پايگاه چريكي مستقل براي تعليم رزمندگان ايراني و مبارزه بر عليه صهيونيزم اشغال گر به كشور لبنان عزيمت كرد . درآن جا به كمك امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان ، سازمان امل را پي ريزي كرد و به عنوان يك چريك تمام عيار در مقابل اسراييل خون خوار به مبارزه پرداخت .

در سال 1356 با زني به نام « غاده جابر » كه دختر يكي از تاجران ثروتمند لبناني بود ، ازدواج كرد . درسال 1357 با پيروزي ا نقلاب اسلامي به ايران بازگشت و در مدت كوتاهي توانست با توكل برخدا و ايمان و اعتقادي راسخ ، و به كار بستن تمام اندوخته علمي و تجربي خود ، مسئوليتهاي بزرگي را بر دوش گرفته و اقدامات مؤثري را در جهت تثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به انجام رساند . از برجسته ترين مسئوليت ها و خدمات وي ، مي توان به موارد زيراشاره كرد :

وزير دفاع ، نماينده مردم تهران در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي ، نماينده امام در شوراي عالي دفاع ، فرمانده جنگهاي نامنظم ، پاكسازي منطقه كردستان و آزادي شهر پاوه از لوث وجود دشمنان .

سرانجام در تاريخ 31 خرداد 1360 درحالي كه از پرواز عارفانه خود كاملاًآگاه بود ، به سوي قربانگاه عشق حركت كرد و در منطقه دهلاويه حوالي شهر سوسنگرد ، بر اثر اصابت تركش خمپاره هاي دشمن شهد شيرين شهادت را نوشيد .

زندگینامه شهید عباس بابایی

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.zarabadcity.blogfa.com/

در مسير زندگي

پزشكي يا پرواز

عباس بابايي در سال 1329 در شهرستان قزوين به دنيا آمد . دوره ابتدايي را در دبستان « دهخدا » و دوره متوسطه را در دبيرستان « نظام وفا » گذراند . سال 1348 ، در رشته پزشكي پذيرفته شد ؛ ولي تحصيل در دانشكده خلباني نيروي هوايي را ترجيح داد .

پس از گذراندن دوره مقدماتي خلباني ، براي تكميل دوره ، به كشور آمريكا اعزام شد . پس از طي دوره آموزش خلباني هواپيماي شكاري ، به ايران بازگشت و در پايگاه هوايي دزفول مشغول به خدمت شد .

با ورود هواپيماهاي پيشرفته (F14) به نیروی هوایی او برای پرواز با آن ، انتخاب شد و به پايگاه هوايي اصفهان انتقال يافت . مافوق صوت تا ماوراء پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، سرپرستي انجمن اسلامي پايگاه هوايي اصفهان را بعهده گرفت .

با شروع جنگ تحميلي ، در مدت كوتاهي توانست با بهره گيري ازشور و استعدادش ، نقش ارزنده اي را در عمليات هاي برون مرزي ايفا نمايد . در سال 1360 به درجه سرهنگ دومي ارتقاءيافت و به فرماندهي پايگاه هشتم اصفهان برگزيده شد . در نهم آذرماه 1362، ضمن ترفيع به درجه سرهنگ تمامي ، به سِمت معاونت عمليات فرماندهي نيروي هوايي ، منصوب شد و به ستاد فرماندهي در تهران عزيمت كرد .

از هشتم ارديبهشت ماه 1366 به درجه سرتيپي مفتخر شد . پانزدهم مرداد ماه همان سال در حاليكه به درخواست هاي پياپي دوستان و نزديكانش جهت شركت در مراسم حج پاسخ رد داده بود ، برابر روز عيد قربان در حين عمليات برون مرزي به شهادت رسيد .